هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به مفاهیمی مانند وجود انسان، رابطهی او با خدا، و تحولات روحی و معنوی میپردازد. شاعر از تشبیهات و استعارات زیبا برای بیان این مفاهیم استفاده کرده است، مانند مقایسهی انسان به قطرهای در برابر دریای وجود خدا، یا سنگ بیقیمت که با تابش خورشید به گوهر روشن تبدیل میشود. همچنین، شاعر به موضوعاتی مانند فنا شدن خود در برابر حق و پوشیدن لباس معنویت اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات و فلسفه دارد. همچنین، استفاده از استعارات و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۸۵۲
چو آمد رویِ مَهْرویَم کِه باشم من کِه باشم من؟
چو زایَد آفتابِ جانْ کجا مانَد شب آبِسْتن؟
چه باشد خارِ گریان رو که چون سورِ بهار آید
نگیرد رنگ و بویِ خوش نگیرد خویِ خندیدن
چه باشد سنگِ بیقیمت چو خورشید اَنْدرو تابَد
که از سنگی بُرون نایَد نگردد گوهرِ روشن؟
چه باشد شیرِ نوزاده زِ یک گُربه زَبون باشد
چو شیرِ شیر آشامَد شود او شیرِ شیراَفْکَن
یکی قطرهیْ مَنی بودی مَنی انداز کَردَت حَق
چو سیمابی بُدی وَزْ حَقْ شُدَسْتی شاهِ سیمین تَن
مَنیِّ دیگری داری که آن بَحْر است و این قَطره
قُراضهست این مَنیِّ تو و آن مَن هست چون مَعدَن
مَنیِّ حَق شود پیدا مَنیِّ ما فَنا گردد
بِسوزَد خَرمَنِ هستی چو ماهِ حَق کُند خَرمَن
گرفتم دامَنِ جان را که پوشیدهست تَشریفی
که آن را نی گَریبان است و نی تیریز و نی دامَن
قَبایِ اَطْلَسِ مَعنی که بَرقش کُفرسوز آمد
گَر این اَطْلَس هَمیخواهی پَلاسِ حِرص را بَرکَن
اگر پوشیدم این اَطْلَس سُخَن پوشیده گویم بَسْ
اگر خود صد زبان دارم نگویم حرفْ چون سوسَن
چُنین خِلْعَت بُدَش در سِر که نامش کرد مُدَّثِر
شِعارش صورتِ نَیِّر دِثارش سیرتِ اَحْسَن
چو زایَد آفتابِ جانْ کجا مانَد شب آبِسْتن؟
چه باشد خارِ گریان رو که چون سورِ بهار آید
نگیرد رنگ و بویِ خوش نگیرد خویِ خندیدن
چه باشد سنگِ بیقیمت چو خورشید اَنْدرو تابَد
که از سنگی بُرون نایَد نگردد گوهرِ روشن؟
چه باشد شیرِ نوزاده زِ یک گُربه زَبون باشد
چو شیرِ شیر آشامَد شود او شیرِ شیراَفْکَن
یکی قطرهیْ مَنی بودی مَنی انداز کَردَت حَق
چو سیمابی بُدی وَزْ حَقْ شُدَسْتی شاهِ سیمین تَن
مَنیِّ دیگری داری که آن بَحْر است و این قَطره
قُراضهست این مَنیِّ تو و آن مَن هست چون مَعدَن
مَنیِّ حَق شود پیدا مَنیِّ ما فَنا گردد
بِسوزَد خَرمَنِ هستی چو ماهِ حَق کُند خَرمَن
گرفتم دامَنِ جان را که پوشیدهست تَشریفی
که آن را نی گَریبان است و نی تیریز و نی دامَن
قَبایِ اَطْلَسِ مَعنی که بَرقش کُفرسوز آمد
گَر این اَطْلَس هَمیخواهی پَلاسِ حِرص را بَرکَن
اگر پوشیدم این اَطْلَس سُخَن پوشیده گویم بَسْ
اگر خود صد زبان دارم نگویم حرفْ چون سوسَن
چُنین خِلْعَت بُدَش در سِر که نامش کرد مُدَّثِر
شِعارش صورتِ نَیِّر دِثارش سیرتِ اَحْسَن
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.