۲۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۵۸

چو اُفتم من زِ عشقِ دل به پایِ دِلْرُبایِ من
از آن شادی بیاید جان نهان اُفْتَد به پایِ من

وَگَر روزی در آن خِدمَت کُنم تَقصیرْ چون خامان
شود دلْ خَصْمِ جان من کُند هِجْرانْ سِزایِ من

سَحَرگاهان دُعا کردم که این جانْ باد خاکِ او
شنیدم نَعْره آمین زِ جانْ اَنْدَر دُعایِ من

چگونه راه بُرد این دل به سویِ دِلْبَرِ پنهان؟
چگونه بویْ بُرد این جان که هست او جانْ فَزایِ من؟

یکی جامی به پیش آوَرْد من از ناز گفتم نی
بِگُفتا نی مگو بِسْتان برای اِقْتِضایِ من

چو از صافَش چَشیدم من مرا دَرداد یک دُردی
یکی دُردی گِرانْ خواری که کامل شُد صَفایِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.