هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و فلسفی به مضامینی مانند عریانی معنوی، جنون عشق، حیرت و شگفتی، رازداری و دردهای عشق میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند عشق مجنونوار، رنجهای دل، و جستجوی حقیقت سخن میگوید و با استفاده از استعارههای پیچیده، احساسات عمیق انسانی را بیان میکند.
رده سنی:
18+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از استعارهها و تعابیر به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۲۷۶۹
ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی
جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی
گل آیینه را روی تو بخشد رنگ حیرانی
دهد زلفت به دست شانه اسباب پریشانی
به پاس راز اشک از ضبط مژگان نیستم غافل
به خاک افکندن است این طفل را گهواره جنبانی
به مجنون نسبت سوداپرستانت نمیباشد
ز آدم فرق بسیارست تا غول بیابانی
به هر جا چاره میجستند مجروحان الفت را
فتیله در دهان زخم بود انگشت حیرانی
سر بیمغز ما را چارهای دیگر نمیباشد
مگر تیغی شود ناخن بر این عقد گرانجانی
در بر بسته میگوید رموز خانهٔ ممسک
سواد تنگی دل روشن است از چین پیشانی
شمار عقدهٔ دل همچنان باقیست در زلفش
گر انگشتت شود تا شانه خشک از سبحه گردانی
ندانم آرزو تمهید دیدار کهام امشب
چو چشمم یک لب عرض و هزار انگشت حیرانی
تو از خود ناشناسی حق عزت کردهای باطل
در آن محفل که خاکی تیره دارد آب حیوانی
غرور طبع وآنگه لاف دینداری چه ظلمست این
به دلها ریشهای چون سبحه میخواهد سلیمانی
ز اظهار کمالم، آب میباید شدن بیدل
لباس جوهرم، چون تیغ تا کی ننگ عریانی
جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی
گل آیینه را روی تو بخشد رنگ حیرانی
دهد زلفت به دست شانه اسباب پریشانی
به پاس راز اشک از ضبط مژگان نیستم غافل
به خاک افکندن است این طفل را گهواره جنبانی
به مجنون نسبت سوداپرستانت نمیباشد
ز آدم فرق بسیارست تا غول بیابانی
به هر جا چاره میجستند مجروحان الفت را
فتیله در دهان زخم بود انگشت حیرانی
سر بیمغز ما را چارهای دیگر نمیباشد
مگر تیغی شود ناخن بر این عقد گرانجانی
در بر بسته میگوید رموز خانهٔ ممسک
سواد تنگی دل روشن است از چین پیشانی
شمار عقدهٔ دل همچنان باقیست در زلفش
گر انگشتت شود تا شانه خشک از سبحه گردانی
ندانم آرزو تمهید دیدار کهام امشب
چو چشمم یک لب عرض و هزار انگشت حیرانی
تو از خود ناشناسی حق عزت کردهای باطل
در آن محفل که خاکی تیره دارد آب حیوانی
غرور طبع وآنگه لاف دینداری چه ظلمست این
به دلها ریشهای چون سبحه میخواهد سلیمانی
ز اظهار کمالم، آب میباید شدن بیدل
لباس جوهرم، چون تیغ تا کی ننگ عریانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.