هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و معنوی است که در آن شاعر به ستایش خداوند و بیان قدرت و عظمت او میپردازد. شاعر از تاثیرات معنوی و شفابخش خداوند بر جان و روح انسان سخن میگوید و از عشق و شوق به خداوند به عنوان منبع حیات و شفا یاد میکند. در بخشی از شعر، شاعر از تجربهی شفای خود توسط طبیب جان (خداوند) سخن میگوید و از قدرت شفابخش او در درمان دردهای روحی و جسمی تعریف میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم فلسفی و عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده در شعر، فهم آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میکند.
غزل شمارهٔ ۱۸۶۳
ای سَنْجَقِ نَصْرُاللّهْ وِیْ مَشْعَله یاسین
یا رَب چه سَبُک روحی بر چَشم و سَرَم بِنْشین
ای تاجِ هُنرمندی مِعْراجِ خِرَدمندی
تعریف چه میباید؟ چون جُمله تویی تعیین
هر ذَرّه که میجُنبَد هر بَرگ که میخُنبَد
بیکام و زبان گفتی در گوشِ فَلَک بِنْشین
جانِ همهیی جانا ای دولَتِ مولانا
جان را بِرَهانیدی از نازِ فُلانُ الدّین
از نَفْخِ تو میرویَد پَرِّ مَلأُ الْاَعْلی
وَزْ شَرقِ تو میتَفْسَد پُشتِ فَلَکِ عِنّین
از عشقِ جهان سوزَت وَزْ شوقِ جِگَردوزَت
بی هیچ دعاگویی عالَم شُده پُرآمین
ناگاه سَحَرگاهی بیرَخْنه و بیراهی
آوَرْد طَبیبِ جان یک خُمْره پُراَفْسَنْتین
تا این تَنِ بیمارم وین کُشته دل زارم
زنده شُد و چابُک شُد بَرداشت سَر از بالین
گفتم که مَلیحی تو مانا که مسیحی تو
شاد آمدی ای سُلطان ای چاره هر مِسکین
پیغامبرِ بیماران نافِعْ تَری از باران
در خُمْره چه داری؟ گفت دارویِ دلِ غمگین
حِرْزِ دل یعقوبم سَرچَشمه ایّو بَم
هم چُستَم و هم خوبَم هم خُسرو و هم شیرین
گفتم که چنان دریا در خمره کجا گنجد
گفتا که چه دانی تو این شیوه و این آیین
کِی داند چون آخِر اُستادی بیچون را
گُنجانَد در سِجّین او عالَمِ عِلیّین
یوسُف به بُنِ چاهی بر هفت فَلَک ناظِر
وَنْدَر شِکَمِ ماهی یونُسْ زَبَرِ پَروین
گَر فوقی وگَر پَستی هستی طَلَب و مَستی
نی بر زَبَرین وَقف است این بَختْ نه بر زیرین
خامُش که نمیگُنجَد این حِصّه دَرین قِصّه
رو چَشم به بالا کُن رویِ چو مَهَش میبین
یا رَب چه سَبُک روحی بر چَشم و سَرَم بِنْشین
ای تاجِ هُنرمندی مِعْراجِ خِرَدمندی
تعریف چه میباید؟ چون جُمله تویی تعیین
هر ذَرّه که میجُنبَد هر بَرگ که میخُنبَد
بیکام و زبان گفتی در گوشِ فَلَک بِنْشین
جانِ همهیی جانا ای دولَتِ مولانا
جان را بِرَهانیدی از نازِ فُلانُ الدّین
از نَفْخِ تو میرویَد پَرِّ مَلأُ الْاَعْلی
وَزْ شَرقِ تو میتَفْسَد پُشتِ فَلَکِ عِنّین
از عشقِ جهان سوزَت وَزْ شوقِ جِگَردوزَت
بی هیچ دعاگویی عالَم شُده پُرآمین
ناگاه سَحَرگاهی بیرَخْنه و بیراهی
آوَرْد طَبیبِ جان یک خُمْره پُراَفْسَنْتین
تا این تَنِ بیمارم وین کُشته دل زارم
زنده شُد و چابُک شُد بَرداشت سَر از بالین
گفتم که مَلیحی تو مانا که مسیحی تو
شاد آمدی ای سُلطان ای چاره هر مِسکین
پیغامبرِ بیماران نافِعْ تَری از باران
در خُمْره چه داری؟ گفت دارویِ دلِ غمگین
حِرْزِ دل یعقوبم سَرچَشمه ایّو بَم
هم چُستَم و هم خوبَم هم خُسرو و هم شیرین
گفتم که چنان دریا در خمره کجا گنجد
گفتا که چه دانی تو این شیوه و این آیین
کِی داند چون آخِر اُستادی بیچون را
گُنجانَد در سِجّین او عالَمِ عِلیّین
یوسُف به بُنِ چاهی بر هفت فَلَک ناظِر
وَنْدَر شِکَمِ ماهی یونُسْ زَبَرِ پَروین
گَر فوقی وگَر پَستی هستی طَلَب و مَستی
نی بر زَبَرین وَقف است این بَختْ نه بر زیرین
خامُش که نمیگُنجَد این حِصّه دَرین قِصّه
رو چَشم به بالا کُن رویِ چو مَهَش میبین
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.