هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و حسرت شدید، فداکاری و شهادت در راه معشوق، و درد و رنج عشق سخن می‌گوید. شاعر از هجران، حسرت، و عشق بی‌پایان به معشوق می‌نویسد و از مفاهیمی مانند شهادت، عشق الهی، و رنج‌های روحی در این مسیر استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اشارات به شهادت و رنج‌های روحی، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد. درک کامل این شعر نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۸۸

آن گه که تو باشی در مردن نگرانش
با صد هوس از دل نرود حسرت جانش

دل بهر هلاک از تو طلب کرد نگاهی
غافل که دهد عمر ابد لذت جانش

بی بهره شهید تو که از پرسش محشر
از حیرت حسن تو بود لال زبانش

خونی که طلب می رود از جامهٔ یوسف
عشق آورد از دیدهٔ یعقوب نشانش

زان غمزه هلاکم که اجل بهر شکاری
چون تیر ستاند بگذارد به کمانش

دیریست که جان رفته و من گرم تپیدن
تا باز کشد لذت نظاره عنانش

فردا نکند جان به شهید ستمت صلح
از شومی دل بس که ستم رفت به جانش

من زایر دیری که به بازیچه ملایک
جویند رهی در دل ترسا بچه گانش
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.