هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از عشق، جدایی، رنج‌های عشق و تقدیر سخن می‌گوید. شاعر از دل‌هایی که در راه عشق فدا می‌شوند، سخن می‌گوید و عشق را رازی ناگفتنی می‌داند که بیان آن دشوار است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در متن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و تمثیل‌های به‌کار رفته نیاز به درک بالاتری از ادبیات و زندگی دارند.

غزل شمارهٔ ۴۰۷

از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش
هر گام اجل می کشد از رحم عنانش

این بخت که افسانهٔ عشق تو شنیدست
در شور قیامت بود این خواب گرانش

دل مسند شاهی است که صد دلبر کنعان
در مملکت حسن بود دست نشانش

زحمت مکش ای خضر که از بیم ملامت
الماس بسایند به لب تشنه لبانش

در سینهٔ مخمور وصالت نتوان یافت
زخمی که ز خمیازه توان بست دهانش

فریاد که هر غم که رسد بر در هستی
جان های شهیدان تو گیرند عنانش

عرفی لب غماز چه بندی که بود عشق
رازی که به گفتن نتوان کرد عیانش
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.