۴۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۸۴

آن ساعِدِ سیمین را در گَردنِ ما اَفْکَن
بر سینه ما بِنْشین ای جانِ مَنَت مَسکَن

سَرمَست شُدم ای جان وَزْ دست شُدم ای جان
ای دوست خُمارم را از لَعْلِ لَبَت بِشْکَن

ای ساقیِ هر نادر این میْ زِ چه خُم داری؟
من بَنده ظُلْمِ تو از بیخ و بُنَم بَرکَن

هم پَرده من می‌دَر هم خونِ دِلَم می‌خور
آخِر نه تویی با من؟ شاباش زِهی ای من

از دوست سِتَم نَبْوَد بر مَستْ قَلَم نَبْوَد
جُز عَفو و کَرَم نَبْوَد بر مَست چُنین مَسْکن

از مَعدنِ خویش ای جان بُخْرام دَرین میدان
رونَق نَبُوَد زَر را تا باشد درمَعدَن

با لَعْلِ چو تو کانی غمگین نشود جانی
در گور و کَفَن نایَد تا باشد جانْ در تَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.