۳۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۸۷

گَرَت هست سَرِ ما سَر و ریش بِجُنبان
وَگَر عاشقِ شاهی رَوان باش به میدان

صَلا روزِ وصال است همه جاه و جَمال است
همه لُطف و کَمال است زِهی نادره سُلطان

کجایی؟ تو کجایی؟ نه از حَلْقه مایی؟
وَگَر خود به بهشتی چه خوش باشد‌ بی‌جان؟

یکی چَرب زَبانی یکی جان و جهانی
ازو بوسه به جانی زِهی کاله ارزان

اگر شیر اگر پیل چُنانش کُند این عشق
چو بینیش بِگوییش زِهی گُربه در اَنْبان

چه تَلْخ است و چه شیرین پُر از مِهْر و پُر از کین
زِهی لَذَّتِ نوشین زِهی لُقمه دندان

بیا پیش و مَپَرهیز وَزین فِتْنه بِمَگْریز
بِمَسْتیز بِمَسْتیز هَلا ای شَهِ مَردان

زِهی روز زِهی روز زِهی عیدِ دلْ اَفْروز
از آن چَشمْ کرشمه وَزْآن لَبْ شِکَراَفْشان

بِجو باده گُلگون از آن دِلْبَرِ موزون
که این دَم مَهِ گَردون رَوان گشت به میزان

بِنوش از میِ بالا لب و ریش مَیالا
شِنو بانگ و عَلالا زِ هر اَخْتَر و کیوان

بِیَندیش و خَمُش باش چنین راز مگو فاش
دَریغ است بر اوباش چُنین گوهر و مَرجان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.