هوش مصنوعی:
متن بالا به شدت از فردی به نام «دمنه» انتقاد میکند و او را به خاطر خبث ضمیر، حرص، ضعف تدبیر، دو رویی، و مکر و حیلهگری سرزنش مینماید. همچنین اشاره میکند که همراهی با چنین افرادی مانند تربیت مار است که در نهایت به ضرر فرد تمام میشود. در مقابل، توصیه میشود با افراد عاقل و خردمند همراه شد و از معاشرت با جاهلان و فاسقان پرهیز کرد. در پایان، نویسنده اظهار میکند که از دمنه هیچ امیدی به وفاداری و نیکی نیست و حتی نسبت به پادشاهی که به او لطف کرده، ناسپاسی کرده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم پیچیده اخلاقی و انتقادی است و از استعارههای ادبی سنگینی مانند مقایسه فرد با مار استفاده شده که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار است. همچنین محتوای آن شامل نکات پندآموز و هشداردهنده درباره معاشرت با افراد فاسق است که برای سنین بالاتر مناسبتر میباشد.
بخش ۴۲
و تو ای دمنه در عجز رای و خبث ضمیر و غلبه حرص و ضعف تدبیر منزلتی که زبان از تقریر آن قاصر است و عقل در تصویر آن حیران. و فایده مکر و حیلت تو مخدوم را این بود که میبینی و آخر وبال و تبعت آن بتو رسد. و تو چون گل دو رویی که هر کرا همت وصلت تو باشد دستهاش بخار گردد و از وفای تو تمتعی نباید، و دو زبانی چون مار، لکن مار را بر تو مزیت است، که از هر دو زبان تو زهری میزاید.
و راست گفتهاند که: آب کاریز و جوی چندان خوش است که بدریا نرسیده است، و صلاح اهل بیت آن قدر برقرار است که شریر دیو مردم بدیشان نپیوستست، و شفقت بذاذری و لطف دوستی چندان باقی است که دو روی فتان و دوزبان نمام میان ایشان مداخلتی نیافتست. و همیشه من از مجاورت تو ترسان بوده ام و سخن علما یاد میکردم که گویند «از اهل فسق و فجور احتراز باید کرد اگر چه دوستی و قرابت دارند، که مثل مواصلت فاسق چون تربیت مار است، که مارگیر اگرچه در تعهد وی بسیار رنج برد آخر خوشتر روزی دندانی بدو نماید و روی وفا و آزرم چون شب تار گرداند؛ و صبحت عاقل را ملازم باید گرفت اگرچه بعضی از اخلاق او در ظاهر نامرضی باشد، و از محاسن عقل و خرد اقتباس میباید کرد، و از مقابح آنچه ناپسندیده نماید خویشتن نگاه میداشت، و از مقاربت جاهل برحذر باید بود که سیرت او خود جز مذموم صورت نبندد، پس از مخالطت او چه فایده حاصل آید؟ و از جهالت او ضلالت افزاید. »
و تو از آنهایی، که از خوی بد و طبع کژ تو هزار فرسنگ باید گریخت. و چگونه از تو اومید وفا و کرم توان داشت؟ چه برپادشاه که ترا گرامی کرد و عزیز و محترم و سرور محتشم گردانید، چنانکه در ظل دولت او دست در کمر مردان زدی و پای بر فرق آسمان نهاد، این معاملت جایز شمردی و حقوق انعام او ترا دران زاجر نیامد.
یک قطره ز آب شرم و یک ذره وفا
در چشم و دلت خدای داناست که نیست
و راست گفتهاند که: آب کاریز و جوی چندان خوش است که بدریا نرسیده است، و صلاح اهل بیت آن قدر برقرار است که شریر دیو مردم بدیشان نپیوستست، و شفقت بذاذری و لطف دوستی چندان باقی است که دو روی فتان و دوزبان نمام میان ایشان مداخلتی نیافتست. و همیشه من از مجاورت تو ترسان بوده ام و سخن علما یاد میکردم که گویند «از اهل فسق و فجور احتراز باید کرد اگر چه دوستی و قرابت دارند، که مثل مواصلت فاسق چون تربیت مار است، که مارگیر اگرچه در تعهد وی بسیار رنج برد آخر خوشتر روزی دندانی بدو نماید و روی وفا و آزرم چون شب تار گرداند؛ و صبحت عاقل را ملازم باید گرفت اگرچه بعضی از اخلاق او در ظاهر نامرضی باشد، و از محاسن عقل و خرد اقتباس میباید کرد، و از مقابح آنچه ناپسندیده نماید خویشتن نگاه میداشت، و از مقاربت جاهل برحذر باید بود که سیرت او خود جز مذموم صورت نبندد، پس از مخالطت او چه فایده حاصل آید؟ و از جهالت او ضلالت افزاید. »
و تو از آنهایی، که از خوی بد و طبع کژ تو هزار فرسنگ باید گریخت. و چگونه از تو اومید وفا و کرم توان داشت؟ چه برپادشاه که ترا گرامی کرد و عزیز و محترم و سرور محتشم گردانید، چنانکه در ظل دولت او دست در کمر مردان زدی و پای بر فرق آسمان نهاد، این معاملت جایز شمردی و حقوق انعام او ترا دران زاجر نیامد.
یک قطره ز آب شرم و یک ذره وفا
در چشم و دلت خدای داناست که نیست
تعداد ابیات: ۱
۱۰۶۷
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۴۱ - ادامهٔ حکایت دو شریک
گوهر بعدی:بخش ۴۳ - بازرگان آهنفروش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.