هوش مصنوعی: زاهد پس از به دنیا آمدن پسرش، او را به همراه یک راسو (حیوانی خانگی) در خانه می‌گذارد تا همسرش به حمام برود. در غیاب او، ماری به کودک نزدیک می‌شود، اما راسو مار را می‌کشد و کودک را نجات می‌دهد. وقتی زاهد بازمی‌گردد، راسو را خونآلود می‌بیند و تصور می‌کند که کودک را کشته است. در حالی که بیهوش شده و عصایش را بر سر راسو می‌کوبد، بعداً متوجه می‌شود که پسرش سالم است و مار کشته شده است. زاهد از عمل عجولانه خود پشیمان می‌شود و با همسرش به بحث می‌پردازد. در پایان، متن تأکید می‌کند که عجله نکنید و قبل از عمل فکر کنید.
رده سنی: 14+ متن دارای مفاهیم اخلاقی و پیچیدگی‌های زبانی است که برای درک کامل آن، خواننده باید از بلوغ فکری و شناختی کافی برخوردار باشد. همچنین، موضوعاتی مانند پشیمانی، عجله و عبرت‌گیری نیاز به درکی دارد که معمولاً در سنین پایین‌تر به طور کامل شکل نگرفته است.

بخش ۴

زاهد بدین اشارت حالی انتباهی یافت، و بیش ذکر آن بر زبان نراند، تا مدت حمل سپری شد. الحق پسری زیبا صورت مقبول طلعت آمد. شادیها کردند و نذرها بوفا رسانید. چون مدت ملالت زن بگذشت خواست که بحمامی رود، پسر را بپدر سپرد و برفت. ساعتی بود معتمد پادشاه روزگار باستدعای زاهد آمد. تاخیر ممکن نگشت؛ و در خانه راسوی داشتند که با ایشان یکجا بودی و بهرنوع از وی فراغی حاصل شمردندی، او را با پسر بگذاشت و برفت. چندانکه او غایب شد ماری روی بمهد کودک نهاد تا اورا هلاک کند. راسو مار را بکشت و پسر را خلاص داد. چون زاهد بازآمد راسو در خون غلطیده پیش او باز دوید. زاهد پنداشت که آن خون پسر است، بیهوش گشت و پیش از تعرف کار و تتبع حال عصا را در راسو گرفت و سرش بکوفت. چون در خانه آمد پسر را بسلامت یافت و مار را ریزه ریزه دید. لختی بر دل کوفت و مدهوش وار پشت بدیوار بازگشت و روی و سینه می‌خراشید:

نه بتلخی چو عیش من عیشی
نه بظلمت چو روز من قاری
و کاشکی این کودک هرگز نزادی و مرا با او این الف نبودی تابسبب او این خون ناحق ریخته نشدی و این اقدام بی وجه نیفتادی؛ و کدام مصیبت از این هایل تر که هم خانه خود را بی موجبی هلاک کردم و بی تاویل لباس تلف پوشانیدم؟
شکر نعمت ایزدی در حال پیری که فرزندی ارزانی داشت این بود که رفت ! و هرکه در ادای شکر و شناخت قدر نعمت غفلت ورزد نام او در جریده عاصیان مثبت گردد و ذکر او از صحیفه شاکران محو شود. او در این فکرت می‌پیچید و در این حیرت می‌نالید که زن از حمام در رسید وآن حال مشاهدت کرد؛ در تنگ دلی و ضجرت با او مشارکت نمود و ساعتی در این مفاوضت خوض پیوستند، آخر زاهد را گفت: این مثل یاددار که هرکه در کارها عجلت نماید و از منافع وقار و سکینت بی بهر ماند بدین حکایت او را انتباهی باشد واز این تجربت اعتباری حاصل آید.
اینست داستان کسی که پیش از قرار عزیمت کاری بامضا رساند. و خردمند بایدکه این تجارب را امام سازد، و آینه رای خویش را باشارت حکما صیقلی کند، و در ههمه ابواب بتثبیت و تانی و تدبر گراید، و از تعجیل و خفت بپرهیزد، تا وفود اقبال و دولت بساحت او متواتر شود و امداد خیر و سعادت بجانب او متصل گردد، والله ولی التوفیق.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.