۳۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۹۸

نِدا آمد به جانْ از چَرخِ پَروین
که بالا رو چو دُردی پَستْ مَنْشین

کسی اَنْدَر سَفَر چندین نَمانَد
جُدا از شهر و از یارانِ پیشین

نِدایِ اِرْجِعی آخِر شنیدی
از آن سُلطان و شاهَنْشاهِ شیرین

دَرین ویرانه جُغدانند ساکِن
چه مَسکَن ساختی ای بازِ مِسکین؟

چه آساید به هر پَهْلو که گردد
کسی کَزْ خار سازد او نِهالین؟

چه پیوندی کُند صَرّاف و قُلّاب؟
چه نِسْبَت زاغ را با باز و شاهین؟

چه آرایی به گَچ ویرانه‌یی را؟
که بالا نَقْش دارد زیرْ سِجّین

چرا جان را نَیارایی به حِکْمَت؟
که اَرْزَد هر دَمَش صد چین و ماچین

نه آن حِکْمَت که مایه‌‌یْ گفت و گوی است
از آن حِکْمَت که گردد جانْ خدابین

تو گوهر شو که خواهند و نخواهند
نِشانَنْدَت همه بر تاجِ زَرّین

رَها کُن پس روی چون پایِ کَژْمَژ
اَلِف می‌باش فَرد و راست بِنْشین

چو مَعنی اسب آمد حَرفْ چون زین
بگو تا کِی کشی‌ بی‌اسبْ این زین

کُلوخ انداز کُن در عشقِ مَردان
تو هم مَردی ولی مَردِ کُلوخین

عَروسیِّ کُلوخی با کُلوخی
کُلوخ آرَد نثار و سنگْ کابین

به گورستان به زیرِ خِشْت بِنْگَر
که نَشْناسی تو سارانْشان زِ پایین

خدایا دَررَسان جان را به جان‌ها
بِدان راهی که رفتند آلِ یاسین

دُعایِ ما و ایشان را دَرآمیز
چُنان کَزْ ما دُعای و از تو آمین

عِنایَت آن چُنان فَرما که باشد
زِ ما اِحْسانِ اندک وَزْ تو تَحْسین

زِ شَهوانی به عَقلانی رَسانْمان
بر اوجِ فوقْ بَر زین لوحِ زیرین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.