۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۰۱

زِ زَخْمِ دَفْ کَفَم بِدْرید، ای جان
چه بَستی کیسه را؟ دستی بِجُنبان

گُشادی کُن، بِجُنب آخِر، نه سنگی
نه سنگی هم گُشایَد آبِ حیوان؟

مَروَّت را مَگَر سیلاب بُرده ست
که پیدا نیست گَردِ او به میدان؟

دَراَفکَن کُهنه‌‌یی گَر زَر نداری
تو را جُز ریشِ کُهنه نیست دَرمان

چو دستَت بَسته و ریشَت گُشاده‌ست
بِجُنبان ریش را، ای ریش جُنبان

گِلو بِگْرفت و آوازم زِ نَعْره
مَگَر بَسته‌‌‌‌‌ست راهِ گوشِ اِخْوان؟

اگر راه است آبی را دَرین ناو
چرا چَرخیّ و سنگی نیست گَردان؟

وَگَر این سنگ گَردان است کو آرْد؟
زِهی مِهْمانیِ‌ بی‌آب و‌ بی‌نان

به طیبَت گفتم این نکته مَرَنْجید
مَدارید از مِزَحْ خاطِر پَریشان

گِلو مَخْراش و زیرِ لب بِخوانَش
دَهانَت پُر کُند از دُرّو مَرجان

مُسَلَّم دان خدا را خوانْ نَهادن
خَمُش کُن، این کَرَم را نیست پایان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.