۳۳۵ بار خوانده شده
دلِ معشوقْ سوزیدهست بر من
وَزان سوزشْ جهان را سوخت خَرمَن
بِزَد آتش به جانِ بَنده شمعی
کَزو شُد مومْ جانِ سنگ و آهن
پدید آمد از آن آتش به ناگَهْ
میانِ شب هزاران صُبحِ روشن
به کویِ عشقْ آوازه دَراُفتاد
که شُد در خانهٔ دلْ شکلِ روزَن
چه روزن، کافْتابِ نو بَرآمَد
که سایه نیست آن جا قَدْرِ سوزن
از آن نوری که از لُطْفَش بِرُستهست
زِآتش گُلْبُن و نَسرین و سوسن
از آن سو بازگرد ای یارِ بَدخو
بدین سو آ که این سوی است مَأمَن
به سویِ بیسویی جُمله بهار است
به هر سو غیر این، سرمایِ بهمن
چو شَمسُ الدّینِ جان آمد زِ تبریز
تو جانْ کَندن هَمیخواهی، هَمیکَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وَزان سوزشْ جهان را سوخت خَرمَن
بِزَد آتش به جانِ بَنده شمعی
کَزو شُد مومْ جانِ سنگ و آهن
پدید آمد از آن آتش به ناگَهْ
میانِ شب هزاران صُبحِ روشن
به کویِ عشقْ آوازه دَراُفتاد
که شُد در خانهٔ دلْ شکلِ روزَن
چه روزن، کافْتابِ نو بَرآمَد
که سایه نیست آن جا قَدْرِ سوزن
از آن نوری که از لُطْفَش بِرُستهست
زِآتش گُلْبُن و نَسرین و سوسن
از آن سو بازگرد ای یارِ بَدخو
بدین سو آ که این سوی است مَأمَن
به سویِ بیسویی جُمله بهار است
به هر سو غیر این، سرمایِ بهمن
چو شَمسُ الدّینِ جان آمد زِ تبریز
تو جانْ کَندن هَمیخواهی، هَمیکَن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.