هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، روایتگر حالات دلتنگی و عشق یک فرد به معشوق خود است. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیههای زیبا، احساسات عمیق عاشق را به تصویر میکشد. در بخشی از شعر، موضوع آموزش و مکتب نیز مطرح میشود که نشاندهندهی تأثیرپذیری عاشق از محیط آموزشی است. در نهایت، با آمدن شاه، حال عاشق تغییر میکند و او سعی در جلب توجه شاه دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارهها و تشبیهها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارند.
بخش ۱۱ - در آزاد شدن شهزاده از مکتب و ملول بودن درویش
یار هرگه درو نظر میکرد
او نظر جانب دگر میکرد
گرچه عاشق بود خراب نظر
لیک او را کجاست تاب نظر؟
هرگه آن نوشخند شکرلب
جانب خانه رفتی از مکتب
حال درویش ز آن برآشفتی
گریه اغاز کردی و گفتی
بی تو در مکتبم پریشان حال
همچو دیوانه در کف اطفال
زندگی موجب ملال منست
عرش و کرسی گواه حال منست
هست دور از تو دفتر و خامه
آن سیه کار و این سیه نامه
قامتت را الف هواخواهست
ها زشوقت دو چشم بر راهست
صاد چشم امید ببریده
همچو کاغذ سفید گردیده
دور از آن چشم نیست نقطهٔ صاد
که برون آمدست نقطهٔ ضاد
دال بی طرهٔ تو بدحالست
این که خم شد قدش بر آن دالست
سین ز هجران آن لب خندان
لب حسرت گرفته بر دندان
همچو شین است بی تو سرکش کاف
که کند سینه را شکاف شکاف
جانب قاف گر شوم نگران
آیدم همچو کوه قاف گران
لام بی سنبل تو قلابیست
کز غم او دل مرا تابیست
بی جمال تو بر تن محزون
نعل و داغیست نون و نقطهٔ نون
غیر از این گونه حرف کم میگفت
حرف میدید و حرف غم میگفت
وقت خواندن ز هیبت استاد
چون ز طفلان برآمدی فریاد
او هم آواز و هم زبان میشد
پس به تقریب در فغان میشد
هر گه که از شوق گریه میکردی
صد هزاران بهانه آوردی
که غریبم درین دیار بسی
در غریبی چو من مباد کسی
یاد یار و دیار خود کردم
گریه بر روزگار خود کردم
چون خبر یافتی که آمد شاه
زود فارغ شدی ز گریه و آه
که دگر آه و ناله بیادبیست
آه ازین گریه، این چه بوالعجبیست؟
گفتی از هر طرف حکایتها
کردی از هر کسی روایتها
بود از آن نکتههای خاطرخواه
غرض او قبول حضرت شاه
شاه را ساختی به خود مشغول
خویش را نیز پیش او مقبول
آری اینست کار عاشق زار
تا کند جا همیشه در دل یار
شب چو آمد ز خدمت استاد
شاه و طفلان همه شدند ازاد
او گرفتار ماند در مکتب
با درونی سیهتر از دل شب
او نظر جانب دگر میکرد
گرچه عاشق بود خراب نظر
لیک او را کجاست تاب نظر؟
هرگه آن نوشخند شکرلب
جانب خانه رفتی از مکتب
حال درویش ز آن برآشفتی
گریه اغاز کردی و گفتی
بی تو در مکتبم پریشان حال
همچو دیوانه در کف اطفال
زندگی موجب ملال منست
عرش و کرسی گواه حال منست
هست دور از تو دفتر و خامه
آن سیه کار و این سیه نامه
قامتت را الف هواخواهست
ها زشوقت دو چشم بر راهست
صاد چشم امید ببریده
همچو کاغذ سفید گردیده
دور از آن چشم نیست نقطهٔ صاد
که برون آمدست نقطهٔ ضاد
دال بی طرهٔ تو بدحالست
این که خم شد قدش بر آن دالست
سین ز هجران آن لب خندان
لب حسرت گرفته بر دندان
همچو شین است بی تو سرکش کاف
که کند سینه را شکاف شکاف
جانب قاف گر شوم نگران
آیدم همچو کوه قاف گران
لام بی سنبل تو قلابیست
کز غم او دل مرا تابیست
بی جمال تو بر تن محزون
نعل و داغیست نون و نقطهٔ نون
غیر از این گونه حرف کم میگفت
حرف میدید و حرف غم میگفت
وقت خواندن ز هیبت استاد
چون ز طفلان برآمدی فریاد
او هم آواز و هم زبان میشد
پس به تقریب در فغان میشد
هر گه که از شوق گریه میکردی
صد هزاران بهانه آوردی
که غریبم درین دیار بسی
در غریبی چو من مباد کسی
یاد یار و دیار خود کردم
گریه بر روزگار خود کردم
چون خبر یافتی که آمد شاه
زود فارغ شدی ز گریه و آه
که دگر آه و ناله بیادبیست
آه ازین گریه، این چه بوالعجبیست؟
گفتی از هر طرف حکایتها
کردی از هر کسی روایتها
بود از آن نکتههای خاطرخواه
غرض او قبول حضرت شاه
شاه را ساختی به خود مشغول
خویش را نیز پیش او مقبول
آری اینست کار عاشق زار
تا کند جا همیشه در دل یار
شب چو آمد ز خدمت استاد
شاه و طفلان همه شدند ازاد
او گرفتار ماند در مکتب
با درونی سیهتر از دل شب
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰ - آغاز قصهٔ شاه و درویش
گوهر بعدی:بخش ۱۲ - حال گدا به وقت شب در جدایی شاهزاده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.