هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به بیان حالات روحی و عشق الهی میپردازد. شاعر از جدایی و هجران سخن میگوید و از عشق به معشوق الهی که باعث سوزش و فغان جانها میشود. او از راههای وصل و اشارات الهی صحبت میکند و از عشق و خدمت به معشوق به عنوان راهی برای رسیدن به آرامش و روشنایی یاد میکند. در نهایت، شاعر به خواننده توصیه میکند که با دیدن نشانههای الهی، به سوی حقیقت و روشنایی حرکت کند.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران و عشق الهی ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۹۱۸
فُرود آ تو زِ مَرکَب، بارْ میبین
وجودَت را تو پود و تارْ میبین
هر آن گُلْزار کَنْدر هَجْر مانْدهست
سَراسَر جانِ او پُرخارْ میبین
چو جُمله راههای وَصل را بَست
رُخانِ عاشقان را زارْ میبین
چو سَررِشتهیْ اشارتهاش دیدی
بَران رشته بُرو، گُلْزارْ میبین
زِ جانها جوقْ جوقْ از آتشِ او
فَغانْ لابه کُنانْ مِکْثارْ میبین
بِزَن تو چَنگْ در قانونِ شَرطَش
سَماعِ دِلْکَشِ اَوْتارْ میبین
به پیشِ ماجَرایِ صِدْقِ آن شَهْ
سَرافکَنده همه اَخْیارْ میبین
میانِ کودکانِ مَکْتَبِ او
چه کوه و بَحْر از اَحْبارْ میبین
چو بیمَیلی کُند آن خِدمَتِ مَهْ
چو مَهْ سَرگشته و دَوّارْ میبین
چو روی از مِنْبَرش بَرتافت جانی
درآویزان وِرا بر دارْ میبین
اگرچه کار و باری بینی او را
ولی نِسْبَت به شَهْ بیکارْ میبین
خیالَش دید جانَم، گفت آخِر
به هَجْرَت میخورم من نارْ میبین
بِگُفتا که عِنایَت بر فُزون است
وَلیکِن دیدنِ ناچارْ میبین
اگر تو عاقلی، گندم چو دیدی
زِ سُنبُلها، نه از اَنْبار میبین
دِلَت اَنْبار و لُطْفَم اصلِ سُنبُل
اشارت بِشْنو و بسیارْ میبین
خداوندْ شَمسِ دین را گَر بِبینی
به غَیب اَنْدَر رو و اَزْهارْ میبین
شود دیده گُذاره سویِ بیسو
در او اَنْوار در اَنْوارْ میبین
وجودَت را تو پود و تارْ میبین
هر آن گُلْزار کَنْدر هَجْر مانْدهست
سَراسَر جانِ او پُرخارْ میبین
چو جُمله راههای وَصل را بَست
رُخانِ عاشقان را زارْ میبین
چو سَررِشتهیْ اشارتهاش دیدی
بَران رشته بُرو، گُلْزارْ میبین
زِ جانها جوقْ جوقْ از آتشِ او
فَغانْ لابه کُنانْ مِکْثارْ میبین
بِزَن تو چَنگْ در قانونِ شَرطَش
سَماعِ دِلْکَشِ اَوْتارْ میبین
به پیشِ ماجَرایِ صِدْقِ آن شَهْ
سَرافکَنده همه اَخْیارْ میبین
میانِ کودکانِ مَکْتَبِ او
چه کوه و بَحْر از اَحْبارْ میبین
چو بیمَیلی کُند آن خِدمَتِ مَهْ
چو مَهْ سَرگشته و دَوّارْ میبین
چو روی از مِنْبَرش بَرتافت جانی
درآویزان وِرا بر دارْ میبین
اگرچه کار و باری بینی او را
ولی نِسْبَت به شَهْ بیکارْ میبین
خیالَش دید جانَم، گفت آخِر
به هَجْرَت میخورم من نارْ میبین
بِگُفتا که عِنایَت بر فُزون است
وَلیکِن دیدنِ ناچارْ میبین
اگر تو عاقلی، گندم چو دیدی
زِ سُنبُلها، نه از اَنْبار میبین
دِلَت اَنْبار و لُطْفَم اصلِ سُنبُل
اشارت بِشْنو و بسیارْ میبین
خداوندْ شَمسِ دین را گَر بِبینی
به غَیب اَنْدَر رو و اَزْهارْ میبین
شود دیده گُذاره سویِ بیسو
در او اَنْوار در اَنْوارْ میبین
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.