هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن پادشاهی به نام خسرو توصیه‌های اخلاقی و حکومتی از جمله عدالت، دوری از ظلم، توجه به فقرا و رعایت شرع را دریافت می‌کند. پس از بیان این وصیت، پادشاه می‌میرد و مرگ او باعث عزاداری گسترده می‌شود. شعر به گذرا بودن زندگی و قدرت دنیوی اشاره دارد و سرنوشت نهایی همه انسان‌ها را مرگ توصیف می‌کند.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، موضوع مرگ و گذرا بودن زندگی ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

بخش ۴۳ - وصیت خسرو و وفات و تجهیز و تدفین او

شاه را خواندی سوی خود خسرو
گفت از من وصیتی بشنو

عدل پیش آور پادشاهی کن
ظلم بگذار و هرچه خواهی کن

تا نبینی ز هیچ رهگذری
گردی از خود به دامن دگری

سر مپیچ از رضای درویشان
که سرافراز عالمند ایشان

هر که یابد ز فقر آگاهی
نکند میل شوکت شاهی

ای بسا شاه عاقبت‌اندیش
که ز شاهی گذشت و شد درویش

هر که بر درگه تو داد کند
طلب حاجت و مراد کند

اگرش هیبت تو لال کند
نتواند که عرض حال کند

همچو گل بر رخسش تبسم کن
به سخن‌های خوش تکلم کن

از قلم‌زن به لطف یاد بکن
بر سیه نامه اعتماد بکن

هر جراحت که بر دل از ستمست
همه از نوک نیزه و قلمست

قیمت عدل را شکست مده
جانب شرع را ز دست مده

زان که میزان راستی شرع‌ست
اصل شرع‌ست و غیر از آن فرع‌ست

این وصیت چون بکرد جان بسپرد
جان به جان‌آفرین روان بسپرد

هر کسی بهر ماتم افغان کرد
ماتمی شد که شرح نتوان کرد

شعلهٔ آه تا به گردون رفت
دجلهٔ اشک تا به جیحون رفت

همه آفاق در خروش شدند
همه ترکان سیاه‌پوش شدند

لشکر از ماتمش سیه در بر
مضطرب چو سیاهی لشکر

زان سیاهی که داشت لشکر او
خطهٔ هند گشت کشور او

کمر زر که بر میان می بست
حلقهٔ پشتش از کمر بشکست

شد سیه‌روز ز ماتمش خاتم
کند رخسار خود در آن ماتم

تاج یک سو فتاد و ابتر شد
همه خیل و سپاه بی‌سر شد

تخت بر خاک ره ز پا افتاد
که سلیمان عصر شد بر باد

این یکی آه دردناکی زدی
وان دگری جیب جامه چاگ زدی

بدنش را ز گریه می‌شستند
کفنش را ز حله می‌جستند

آخرش جانب لحد بردند
همچو گنجش به خاک بسپردند

آن که اوج فلک نشیمن ساخت
عاقبت زیر خاک مسکن ساخت

آن که از حله پیرهن پوشید
کند پیراهن و کفن پوشید

آن که بر فرق تاج از زر کرد
در لحد رفت و خاک بر سر کرد

هیچ کس در جهان قدم نزند
که قدم جانب عدم نزند

هر که گهواره ساخت منزل خویش
رفت و تابوت کرد محفل خویش
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۲ - در صفت خزان و وفات کردن خسرو
گوهر بعدی:بخش ۴۴ - ایضا فی الموعظه النصیحه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.