هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از دیر آمدن و شتاب در رفتن سخن می‌گوید و آن را به آیین گل در گلستان تشبیه می‌کند. او از وضعیت خود و شهر در غیاب عدل و داد سلطان می‌گوید و بیان می‌کند که بدون حضور معشوق، زندگی برایش سخت است. شاعر همچنین به نیاز مرغان به گرما و روشنی اشاره می‌کند و از خواننده می‌خواهد که به ماهیت خود و شعرش توجه کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۹۲۰

دیر آمده‌یی، مَرو شتابان
ای رفتنِ تو چو رَفتنِ جان

دیر آمدن و شتابْ رفتن
آیینِ گُل است در گُلِستان

گفتی چونی؟ چُنان که ماهی
اُفتاده میانِ ریگِ سوزان

چون باشد شهر؟ شهریارا
بی دولَتِ داد و عدلِ سُلطان

من‌ بی‌تو نِیَم، وَلیک خواهم
آن باتویی‌‌یی که هست پنهان

شبْ پَرتوِ آفتاب هم هست
خاصه به تَموزِ گرم و تَفْسان

قانِع نشود به گرمیِ او
جُز خُفّاشی، زَنیمِ مُرغان

گرمی خواهند و روشنی هم
مُرغان که مُعَوَّدند با آن

ما وَصفِ دو جِنْسِ مُرغ گفتیم
بِنْگَر زِ کدامی ای غَزَل خوان
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.