هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، با زبانی عرفانی و تغزلی، به موضوعاتی مانند عشق، مستی معنوی، وحدت وجود و جدایی از دنیای مادی می‌پردازد. شاعر از ساقی می‌خواهد که جام می را به او بدهد تا از بند هستی رها شود و به وحدت با حق برسد. او دنیای مادی را پوچ و بی‌ارزش می‌داند و به دنبال رسیدن به حقیقت و دیدار حق است.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۲۱

ای ساقی و دَستگیرِ مَستان
دل را زِ وَفایِ مَستْ مَستان

ای ساقیِ تشنگانِ مَخْمور
بَسْ تشنه شدند میْ پَرَستان

از دست به دستْ میْ رَوان کُن
بر دست مَگیر مَکْر و دَستان

سَررِشتهٔ نیستی به ما دِهْ
در حَسرتِ نیست اند، هَستان

چون قیصرِ ما به قیصریّه‌ست
ما را مَنِشانْ به آبُلِسْتان

هر جا که میْ است، بَزمْ آن جاست
هر جا که وِیْ است، نَک گُلِستان

یک جامْ بَرآر هَمچو خورشید
عالی کُن از آن نِهالِ پَستان

دیدارِ حَق است مؤمنان را
خوارزم نَبینَد و دِهِستان

مُنْکِر زِ برایِ چَشمْ زَخْمَت
هَمچو سَرِ خَر میانِ بُستان

گَر در دلِ او‌ نمی‌نِشینَد
خوش در دلِ ما نِشَسته است آن
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.