هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، توصیفی زیبا از معشوق و تأثیر عشق بر شاعر است. شاعر از زیباییهای معشوق، تأثیر عشق بر خود، و آرزوی وصال او سخن میگوید. همچنین، مضامین عرفانی مانند وحدت وجود و تسلیم در برابر عشق الهی نیز در آن دیده میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق و جدایی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۱۸
یارکی مراست رند و بذله گو
شوخ و دلربا خوب و خوش سرشت
طرهاش عبیر پیکرش حریر
عارضش بهار طلعتش بهشت
نقشبند روح گویی از نخست
صورت لبش تا کشد درست
لعل پاره را ز آب خضر شست
پس نمود حل با شکر سرشت
در قمار عشق از من آن پسر
برده عقل و دین جسم و جان و سر
هوش و صبر و تاب مال و سیم و زر
قول لوطیان هرچه بود کشت
پیش از آنکه خط رویدش ز روی
بود آن پسر سخت و تندخوی
وینک از رخش سر زدست موی
تا از آن خطم چیست سرنوشت
چون خطش دمید خاطرم فسرد
کان صفای حسن شد بدل به درد
نکهت رخش باغ ورد برد
غنچه از لبش داغ و درد هشت
موی عارضم داشت رنگ قیر
در فراق او شد به رنگ شیر
در جوانیم عمرگشت پیر
دهر پنبه کرد چرخ هرچه رشت
خواهم از خدا در همه جهان
یک قفس زمین یک نفس زمان
تا به کام دل میخورم در آن
بیحریف بد بینگار زشت
خوش دهد بهار نشوه سرخ مل
گه کنار رود گه فراز پل
گه به زیر سرو گه به پای گل
گه به صحن باغ گه به طرف کشت
مرد چون شناخت مغز را ز پوست
هرچه بنگرد نیست غیر دوست
هرکجا رود ملک ملک اوست
خواه در حرم خواه در کنشت
چون ملک مرا گفت کای حبیب
یک غزل بگو نغز و دلفریب
پس ازین غزل او برد نصیب
زرع زان کس است کز نخست کشت
زین عابدین زیب مجد و جاه
بندهٔ امیر نیکخواه شاه
ملک را شرف خلق را پناه
هم ملک لقا هم ملک سرشت
شوخ و دلربا خوب و خوش سرشت
طرهاش عبیر پیکرش حریر
عارضش بهار طلعتش بهشت
نقشبند روح گویی از نخست
صورت لبش تا کشد درست
لعل پاره را ز آب خضر شست
پس نمود حل با شکر سرشت
در قمار عشق از من آن پسر
برده عقل و دین جسم و جان و سر
هوش و صبر و تاب مال و سیم و زر
قول لوطیان هرچه بود کشت
پیش از آنکه خط رویدش ز روی
بود آن پسر سخت و تندخوی
وینک از رخش سر زدست موی
تا از آن خطم چیست سرنوشت
چون خطش دمید خاطرم فسرد
کان صفای حسن شد بدل به درد
نکهت رخش باغ ورد برد
غنچه از لبش داغ و درد هشت
موی عارضم داشت رنگ قیر
در فراق او شد به رنگ شیر
در جوانیم عمرگشت پیر
دهر پنبه کرد چرخ هرچه رشت
خواهم از خدا در همه جهان
یک قفس زمین یک نفس زمان
تا به کام دل میخورم در آن
بیحریف بد بینگار زشت
خوش دهد بهار نشوه سرخ مل
گه کنار رود گه فراز پل
گه به زیر سرو گه به پای گل
گه به صحن باغ گه به طرف کشت
مرد چون شناخت مغز را ز پوست
هرچه بنگرد نیست غیر دوست
هرکجا رود ملک ملک اوست
خواه در حرم خواه در کنشت
چون ملک مرا گفت کای حبیب
یک غزل بگو نغز و دلفریب
پس ازین غزل او برد نصیب
زرع زان کس است کز نخست کشت
زین عابدین زیب مجد و جاه
بندهٔ امیر نیکخواه شاه
ملک را شرف خلق را پناه
هم ملک لقا هم ملک سرشت
وزن: فاعلات فع فاعلات فع
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.