هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد فراق و عشق را بیان می‌کند. شاعر از از دست دادن یار و بی‌قراری خود می‌گوید و اشاره می‌کند که صبر و اختیارش را نیز از دست داده است. او عشق به یار را تنها دغدغه‌ی خود می‌داند و دیوانگی و شوریدگی را در این راه می‌ستاید. در پایان، شاعر با اشاره به جفای دنیا، توصیه می‌کند که با یادآوری لطف پروردگار، غم را فراموش کنیم.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسات پیچیده‌ی انسانی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌اختیاری در عشق و دیوانگی نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۳۸

دلدار بود دین و دل و طاقت و قرار
چون او برفت رفت به یکبار هر چهار

گویند صبرکن که بیاید نگار تو
آن روز صبر رفت که رفت از برم نگار

جایی که یار نیست دلم را قرار نیست
من آزموده‌ام دل خود را هزار بار

عاقل به اختیار نخواهد هلاک خویش
پیش از هلاک من زکفم رفت اختیار

تا یار هست از پی کاری نمی روم
دلداده را چکار به از عشق روی یار

شوریدگی نکوست به سودای زلف دوست
دیوانگی خوشست به امید چشم یار

آخر نمود بخت مرا زلف یار من
چون خویش سرنگون و پریشان و بی‌قرار

غم صدهزار مرتبه گرد جهان بگشت
جز من نیافت همدمی از خلق روزگار

قاآنی از جفای جهان هیچ غم مخور
می خور به یمن عاطفت صاحب اختیار
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.