۵۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۴۵

هرچه آن سَرْخوش کُند، بویی بُوَد از یارِ من
هرچه دلْ وَالِه کُند، آنْ پَرتوِ دِلْدارِ من

خاک را و خاکیان را این همه جوشش زِ چیست؟
ریخت بر رویِ زمین یک جُرعه از خَمّارِ من

هر کِه را اَفْسُرده دیدی، عاشقِ کارِ خود است
مَنْگَر اَنْدَر کارِ خویش و بِنْگَر اَنْدَر کارِ من

در بهاران گشت ظاهِر، جُمله اَسْرارِ زمین
چون بهارِ من بِیایَد، بَردَمَد اَسرارِ من

چون به گُلْزارِ زمینْ خارِ زمین پوشیده شُد
خارْخارِ من نَمانَد، چون دَمَد گُلْزارِ من

هر کِه بیمارِ خَزان شُد، شَربَتی خورْد از بهار
چون بهارِ من بِخَندد، بَرجَهَد بیمارِ من

چیست این بادِ خَزانی؟ آن دَمِ اِنْکارِ تو
چیست آن بادِ بهاری؟ آن دَمِ اِقْرارِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.