هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و جنون ناشی از آن سخن میگوید. او از ناتوانی در بیان احساساتش و تفاوت بین آنچه میگوید و آنچه شنیده میشود، شکایت دارد. همچنین به تأثیر عشق بر روح و روان خود اشاره میکند و از رسوایی و درماندگی در برابر عشق مینالد. در نهایت، شاعر از جنون عشق و ارتباط آن با زیبایی و نامآوری سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و روانشناختی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین ممکن است برخی از اشارات به جنون و رسوایی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۴۳۹
هر چه با او گویم، از مردم دگرگون بشنوم
باز حرفی گفته ام، امروز، تا چون بشنوم
واعظا درماندهٔ رسوای عشقم، دم مزن
گر توانم نکتهٔ زان لعل می گون بشنوم
تشنهٔ غم بودم اکنون شاد گردم هر کجا
از لب غم دیدگان دشنام پر خون بشنوم
کز شنفتن کرد گفتن گنگ، طرفه زیرکم
ور بگویم خود بر آن باشم که افزون بشنوم
غافلم دارد جنون از حال خود، بگشا نقاب
کز زبان حسن لیلی نام مجنون بشنوم
باز حرفی گفته ام، امروز، تا چون بشنوم
واعظا درماندهٔ رسوای عشقم، دم مزن
گر توانم نکتهٔ زان لعل می گون بشنوم
تشنهٔ غم بودم اکنون شاد گردم هر کجا
از لب غم دیدگان دشنام پر خون بشنوم
کز شنفتن کرد گفتن گنگ، طرفه زیرکم
ور بگویم خود بر آن باشم که افزون بشنوم
غافلم دارد جنون از حال خود، بگشا نقاب
کز زبان حسن لیلی نام مجنون بشنوم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.