۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۹

چون خیالت گذر آرد به در مسکن چشم
جوشش نور به هم در شکند روزن چشم

مشت سوزن به دلم زان مژه تا ریخته اند
گریه از پارهٔ دل دوخته پیراهن چشم

از دلم تا به در دیده صد آتشکده ساخت
گریهٔ شوق که گلخن شد ازو گلشن چشم

در تماشاگه حسن تو به هنگام نثار
سر به پیشانی خورشید زند خرمن چشم

عرفی امروز ببینم که بود بهر وداع
گریه را دست در آغوش دل و گردن چشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.