۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۹

ای ساقی بلا ز شراب تو سوختیم
با آن که آتشیم ز آب تو سوختیم

در شب گذشت عمر و ندیدیم روی صبح
ای بخت از گرانی خواب تو سوختیم

پایت رکاب پرور و دستت عنان نواز
از غیرت عنان و رکاب تو سوختیم

طالع نگر که گرم عتاب آمدی و ما
نا برده لذتی ز عتاب تو سوختیم

از گرمی محبت ما سوخت شرم یار
ای عشق جلوه کن نقاب تو سوختیم

از خود روانه ایم به معمورهٔ عدم
عرفی تحملی ز شتاب تو سوختیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.