هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد دوری از معشوق و اشک‌های بی‌پایان خود می‌گوید. او از حیرت و بیگانگی درونی خود سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که خیال معشوق آرامش‌بخش باشد. با وجود صدها ناله و گریه، گویا کسی صدایش را نمی‌شنود. شاعر خود را خسته و تنها می‌بیند و دلش همچون شیشه‌ای خالی و چشمانش خشک از گریه است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاطفی عمیق و غم‌انگیز است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۸۵

تا کی دهم به دست تماشا زمام چشم
فالی زنم که گریه بر آید بنام چشم

ای گریه بی مضایقه از در درآ که من
هر دم به خون دل بنویسم سلام چشم

از بس که حیرت آمد و بیگانگی فزود
امشب خیال دوست نگردید رام چشم

صد نوحه هست بر لب و نسپرده راه گوش
صد گریه هست در دل و نشنیده نام چشم

عرفی فسرده چون نبود مجلسم که باز
خالی است شیشهٔ دل و خشک است جام چشم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.