هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از رنجهای روحی و عاطفی خود میگوید. او احساس میکند که با وجود داشتن قابلیتهای درونی (گنج)، در فقر و تاریکی به سر میبرد. از زخمهای کهنه رنج میبرد و شوق دیدار معشوق را دارد، اما به آرزویش نرسیده است. در پایان، شاعر از نسبت دادن خود به دیوار (سردی و بیحرکتی) امتناع میکند و تأکید میکند که او مانند محراب، جایگاهی مقدس و روحانی دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به رنجهای روحی و زخمهای عاطفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۴۸۹
نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم
نهفته در ته دامن چراغ بی نورم
مسیح تا دم آخر فسون دمید و هنوز
به صد جراحت روز نخست رنجورم
چنان به خواهش دیدار رفته ام شب وصل
که شوق هم به تقاضا ندیده در طورم
گمان مبر که دلم را توان تسلی داد
که نا رسیده تر از زخم های ناسورم
مکن به صورت دیوار نسبتم، عرفی
که من کتابهٔ محراب بیت معمورم
نهفته در ته دامن چراغ بی نورم
مسیح تا دم آخر فسون دمید و هنوز
به صد جراحت روز نخست رنجورم
چنان به خواهش دیدار رفته ام شب وصل
که شوق هم به تقاضا ندیده در طورم
گمان مبر که دلم را توان تسلی داد
که نا رسیده تر از زخم های ناسورم
مکن به صورت دیوار نسبتم، عرفی
که من کتابهٔ محراب بیت معمورم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.