۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۲

نالنده ام ز درد مگر بلبلم
جوشنده ام به حسن مگر شبنم گلم

گر نه قیامتم ز چه لبریز فتنه ام
ور نه ندامتم ز چه عین ناملم

دل موج خیز درد و جبین صاف از گره
دریای اضطرابم و کوه تحملم

ای مدعی بمیر که از تکیهٔ رضا
منت فروش دوش و کنار توکلم

عرفی خموش یی بگزینم که در بهار
گل بیندم به باغ و نداند که بلبلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.