هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناامیدی و غم عمیق خود می‌گوید. او از بی‌عدالتی‌های روزگار شکایت دارد و احساس می‌کند که دیگر نشانی از عشق (لیلی و مجنون)، وفاداری، و آرامش در جهان نمی‌بیند. او همچنین از بی‌وفایی و نادیده گرفته شدن احساساتش توسط معشوق گلایه می‌کند و صلح و آشتی را غیرممکن می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی پیچیده، ناامیدی عمیق، و مفاهیم فلسفی درباره‌ی زندگی است که درک آن‌ها برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از اشارات مانند «شهید غمزه» و «چشم‌های خون» ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۴۹۷

چه دور است این که نفع از گردش گردون نمی بینم
غم لیلی نمی یابم، دلی مجنون نمی بینم

رواج بی غمی ها بین که با آن مردم آزاری
چه محنت ها که می دیدم ز دهر، اکنون نمی بینم

به هر گامی شهید غمزهٔ زین پیش می دیدم
در این عهد استخوان زاغ در هامون نمی بینم

مگو درمان درد از دست دل بگذار و راحت، من
کدامین راحتی زین درد روز افزون نمی بینم

مگر راه خیال غمزه ات بر سینه ها بستی
که بر خاک شهیدان چشم های خون نمی بینم

نمی رنجم اگر حق وفای من نمی دانی
که با این حسنت از حسن آفرین ممنون نمی بینم

مکن آغاز صلح آنگیختن، عرفی، تحمل کن
که رنگ آشتی با آن رخ گلگون نمی بینم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.