هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دیوانگی ناشی از آن سخن می‌گوید. او از مستی و بی‌خودی خود در اثر بوی معشوق و جادوی نگاهش می‌نالد و دلش را به خاطر شکایت از این جنون سرزنش می‌کند. شاعر از درد عشق و نبود درمان می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی حوران بهشت نیز نمی‌توانند دل او را از غم معشوق شاد کنند. در نهایت، او از حیرت و شوریدگی خود در برابر زیبایی معشوق سخن می‌گوید و از عرفان و رسیدن به مقصود نهایی می‌پرسد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات پیچیدهٔ ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۰۸

مستم دگر این بیخودی از بوی که دارم
دیوانگی از غمزهٔ جادوی که دارم

ای دل ز جنونم گله داری، عجب از تو
همسایگی فتنه ز پهلوی که دارم

مست آمده ام از عدم ای جمع بگویید
دامن ز که در چینم و دل سوی که دارم

جانم به لب ار درد و مسیحا نزند دم
دانسته که بهبود ز داروی که دارم

مرهم به علاج آمده، زنهار مگویید
کاین زخم به اندازهٔ بازوی که دارم

فردا که دل از حور بهشتم نگشاید
دانند دو عالم که غم روی که دارم

در دیدهٔ من حُسن فروریزد و حیرت
باز این سر شوریده به زانوی که دارم

عرفی طلبی جرعهٔ مقصود و نگویی
کاین گرم روی بر اثر خوی که دارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.