هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد فراق و دوری از معشوق سخن میگوید. او از سپیدی مو و چینهای رویش به دلیل این دوری شکایت میکند و از غیرت و حسادت نسبت به معشوق میگوید. شاعر تلاش میکند با عشرت و شادی، غم را از خود دور کند، اما حتی عشرت او نیز رنگ غم گرفته است. او به درون دل خود سر میزند و حالتی زردروی و پریشان از دل میبیند. در نهایت، دلش از فراق معشوق گریهکنان میشود.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۹۷۳
مویْ بر سَر شُد سپید و رویِ من بِگْرفت چین
از فِراقِ دِلْبَری کاسِدکُنِ خوبانِ چین
جانْ زِ غیرت گوش را گوید حَدیثَش کم شِنو
دل زِ غیرتْ چَشم را گوید که رویَش را مَبین
دستِ عشرت بَرگُشادم تا بِبَندم پایِ غَم
عشرتم هَم رَنگِ غَم شُد ای مُسلمانان چُنین
دست در سنگی زدم، دانم که نَرْهانَد مرا
لیک غَرقه گشته هم چنگی زَنَد در آن و این
از دَرِ دل دَرشُدم امروز، دیدم حالِ او
زَردروی و جامه چاک و بییَسار و بییَمین
گُفتَمَش چونی دِلا؟ او گریه دَر شُد های هایْ
از فِراقِ ماه رویِ هم نشانِ هم نشین
از فِراقِ دِلْبَری کاسِدکُنِ خوبانِ چین
جانْ زِ غیرت گوش را گوید حَدیثَش کم شِنو
دل زِ غیرتْ چَشم را گوید که رویَش را مَبین
دستِ عشرت بَرگُشادم تا بِبَندم پایِ غَم
عشرتم هَم رَنگِ غَم شُد ای مُسلمانان چُنین
دست در سنگی زدم، دانم که نَرْهانَد مرا
لیک غَرقه گشته هم چنگی زَنَد در آن و این
از دَرِ دل دَرشُدم امروز، دیدم حالِ او
زَردروی و جامه چاک و بییَسار و بییَمین
گُفتَمَش چونی دِلا؟ او گریه دَر شُد های هایْ
از فِراقِ ماه رویِ هم نشانِ هم نشین
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.