هوش مصنوعی: این متن عرفانی به ستایش عشق الهی و معنویت می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان گوهر گرانبها و منبع معنویت در دو عالم یاد می‌کند و تأکید می‌کند که عشق حقیقی فراتر از ظواهر مادی است. او از پختگی عشق، رهایی از هوا و هوس، و رسیدن به حالت مستی معنوی سخن می‌گوید. همچنین، متن به مفاهیمی مانند فنا و بقا، رابطه عقل و تن، و اهمیت عشق در رسیدن به حقیقت اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی معنوی و فنا ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۷۶

عشقِ شَمسِ حَقّ و دین کان گوهرِ کانی‌‌‌ست آن
در دو عالَمْ جان و دل را دولَتِ مَعنی‌‌‌ست آن

گَر به ظاهر لشکر و اِقْبال و مَخْزَن نیسْتَش
رو به چَشمِ جان نِگَر، کان دولَتِ جانی‌‌‌ست آن

کَلّهٔ سَر را تَهی کُن از هوا بَهرِ می‌اَش
کَلّهٔ سَر جامْ سازَش، کان می‌جامی‌‌‌ست آن

پُختگانِ عشق را باشد زِ خامِ خَمْر، جان
پُخته نیّ و خام جُستن، مایهٔ خامی‌‌‌ست آن

تا کتابِ جانِ او اَنْدَر غِلافِ تَن بُوَد
گرچه خاصِ خاص باشد، در هُنر عامی‌‌‌ست آن

آن کِه بالایی گُزینَد، پَست باشد عشق در
آن کِه پَستی را گُزید او، مَجْلِسِ سامی‌‌‌ست آن

هر کِه جانِ پاکِ او زان میْ دَرآشامَد اَبَد
گرچه هِنْدو باشد آن، او مَکّی و شامی‌‌‌ست آن

مَر تَنِ مَعْمور را ویران کُند هِجْرانِ میْ
هر کِه کرد این تَنْ خَرابِ میْ، می‌اش بانی‌ست آن

آن میِ باقی بُوَد اوَّل که جانْ زایَد ازو
پس دروغ است آن کِه میْ جان است کان ثانی‌‌‌ست آن

جانِ فانی را همیشه مَست دار از جامِ او
رنگِ باقی گیرد از میْ روحْ کان فانی‌‌‌ست آن

در میِ باقی نشان پیوسته جانِ مُردنی
کَزْ جِوارِ کیمیا آن مِسْ زَرِ کانی‌‌‌ست آن

چون میانِ عقل و تَنْ اُفتاد از میْ سه طِلاق
هر تَنی کو با خِرَد جُفت است، آن زانی‌‌‌ست آن

در دلِ تَنگِ هَوَسْ باده‌‌یْ بَقا ساکِن نگشت
هر دلی کین میْ دَرو بِنْشَست، میدانی‌‌‌ست آن

آن کِه جامِ او بگیرد، یک نشانش این بُوَد
در بیانِ سِرِّ حِکْمَت، جانِ او مُنشی‌‌‌ست آن

در شُعاعِ میْ بَقا بیند اَبَد، پس بَعد از آن
مالْ چِبْوَد؟ کو زِ عینِ جانِ خود مُعْطی‌‌‌ست آن

آن کِه وَصفِ میْ بگوید، با خود است و هوشیار
اَهلِ قرآن نَبْوَد آن کَس، لیکْ او مُقْری‌‌‌ست آن

حَقّ و صاحِب حَقّ را از عاشقانِ مَست پُرس
زان که جامِ مَست اَنْدَر عاشقانْ قاضی‌‌‌ست آن

زان که حُکْمِ مَست فِعْلِ میْ بُوَد، پس روشن است
حَقْ و صاحِب حَقّ هم با حُکْمِ او راضی‌‌‌ست آن

مُطربِ مَسْتور‌ بی‌پَرده یکی چَنگی بِزَن
وارَهان از نام و نَنگَم، گرچه بَدنامی‌‌‌ست آن

وانِما رُخسار را تا بِشْکَنی بازارِ بُت
زان رُخی کو حَسرتِ صد آزَر و مانی‌‌‌ست آن

ای صَبا تبریز رو، سَجده بِبَر، کان خاکِ پاک
خاکِ دَرگاهِ حَیات اَنگیزِ رَبّانی‌‌‌ست آن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.