۲۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۷۹

عاشقان را مُژده‌یی از سَرفَرازِ راستین
مُژده مَر دل را هزار از دِلْنوازِ راستین

مُژده مَر کان‌‌های زَر را، از برایِ خالِصیش
هست نَقّادِ بَصیر و هست گازِ راستین

مُژده مَر کِسوه‌‌یْ بَقا را کَزْ پِیِ عُمرِ اَبَد
هستش از اِقْبال و دولَت‌ها طِرازِ راستین

فَرُّخا زاغی که در زاغی نَمانَد بَعد ازین
پیشِ شَمسُ الدّین دَرآیَد، گشت بازِ راستین

حَبَّذا دستی که او بِه سْتَم درازی کم کُند
دست در فَتْراکِ او زد، شُد درازِ راستین

شُد دراز آن دستِ او تا بگذرید او را خُتَن
تا گرفت از جَیبِ معشوقی طَرازِ راستین

بَعد از آن خوبِ طَرازی، چون شود هم دستِ او
دو به دو چون مَست گشته، گفته رازِ راستین

چَشمْ بُگْشایَد بِبینَد از وَرایِ وَهْم و روح
آن کِه بر تُرکِ طَرازی کرد نازِ راستین

شاهِ تبریزی کَریمی، روحْ بَخشی، کاملی
در فَرازی، در وِصال و مُلْک، بازِ راستین

مُلْکِ جانی‌ها نه مُلْکِ فانیِ جسمانی‌یی
تا شود جان‌ها زِ مُلْکَش، چَشمِ بازِ راستین

مَرْحَبا ای شاهِ جان‌ها، مَرحَبا ای فَرّ و حُسن
مُلْک بَخشِ بندگان و کارسازِ راستین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.