هوش مصنوعی: این شعر به موضوع غربت و احساس تنهایی در دیار غریب می‌پردازد. شاعر از درد غربت سخن می‌گوید و از معشوق یا یاری می‌خواهد که با کرم و نوازش، او را تسلی دهد. همچنین، به نقش دل به عنوان مخزن اسرار الهی اشاره می‌کند و از خداوند می‌خواهد که نگهدار غریبان باشد. در پایان، شاعر به سید و سردار غریبان اشاره می‌کند که به یاری آنان آمده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی در این شعر وجود دارد که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مضامین آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۲۱

در دیار تو غریبیم و هوادار غریب
خوش بود گر بنوازی صنما یار غریب

مخزن جملهٔ اسرار خداوند ، دل است
دل به من ده که بگویم به تو اسرار غریب

گر غریبی برت آید به کرم بنوازش
سخت کاریست غریبی ، مکن انکار غریب

ما دعاگوی غریبان جهانیم همه
در همه حال خدا باد نگهدار غریب

دردمندیم و به امید دوا آمده ایم
تو طبیبی و دوا کن دل بیمار غریب

کار غربت چه اگر کار غریبی است ولی
خوش شود گر تو بسازی به کرم کار غریب

سید ماست سرجمله غریبان جهان
که به سر وقت غریب آمده سردار غریب
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.