هوش مصنوعی: این شعر از درد و رنج ناشی از بی‌وفایی دوست می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود همه سختی‌ها، عشق و وفاداری به دوست همچنان پابرجاست. شاعر خود را غلام و گدای دوست می‌داند و از بیگانگی با دنیا و ناآشنایی دوست شکایت می‌کند، اما در نهایت، دوست را هم درد و هم درمان خود می‌داند و از عشق او توبه نمی‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با درد و رنج عاطفی، برای درک بهتر نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است.

غزل شمارهٔ ۱۴۳

از جور و جفای بی وفا دوست
چون شد دل خستهٔ بلا دوست

مائیم غلام و یار مولا
مائیم گدا و پادشا دوست

بیگانه ز هر دو کون گشتیم
دردا که نگشت آشنا دوست

در بند بلا چو بسته پائیم
دیگر چه کند به جای ما دوست

از دوست وفا طلب نمودیم
هر چه نکند وفا به ما دوست

از دردسر طبیب رستیم
هم درد من است و هم دوا دوست

سید نکند ز عشق توبه
گر جور کند و گر جفا دوست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.