هوش مصنوعی: این شعر عرفانی بیانگر عشق و وابستگی شاعر به معشوق الهی است. شاعر از دریای بی‌کران عشق الهی سخن می‌گوید و گنج عشق را در دل ویران خود می‌جوید. او دل و جان را به معشوق سپرده و از سرمستی و پریشانی عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۶۰

هفت دریا قطره ای از بحر بی پایان ماست
این چنین بحری ز ما می جو که این بحر آن ماست

گنج او در کنج دل می جو که آنجا یافتیم
جای گنج عشق او کنج دل ویران ماست

دل به دلبر داده ایم و جان به جانان می دهیم
گر قبول اوفتد شکرانه ها بر جان ماست

ما درین دور قمر خوش مجلسی آراستیم
جام می در دور و ما سرمست این دوران ماست

جز خیال روی او نقشی نیاید در نظر
هرچه ما دیدیم و می بینیم آن جانان ما است

دل به دست زلف او دادیم و در پا می کشد
ما پریشانیم از او ، او نیز سرگردان ماست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.