هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق، طبیعت، و مفاهیم عرفانی سخن می‌گوید. شاعر از زیبایی‌های طبیعت و عشق الهی صحبت می‌کند و از مفاهیمی مانند آب حیات، گلستان، و شمس تبریز به عنوان نمادهای معنوی استفاده می‌کند. همچنین، متن به مفاهیمی مانند مستی عشق، بی‌ادبی ناشی از مستی، و رهایی از تشویش‌های دنیوی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و شعری است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و بی‌ادبی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

غزل شمارهٔ ۱۹۹۱

همه خوردند و بِخُفتند و تَهی گشت وَطَن
وَقتِ آن شُد که دَرآییم خُرامان به چَمَن

همه خوردند و بِرَفتند، بَقایِ ما باد
که دل و جانِ زمانیم و سِپَهدارِ زَمَن

چو تویی آبِ حیاتی، کِه نَمانَد باقی؟
چو تو باشی بُتِ زیبا، همه گردند شَمَن

کَتَبَ الْعِشْقُ عَلَیْنا غَمَراتٍ وَمِحَن
وَقَضَی الْحُبُّ عَلَیْنا فِتَنًا بَعْدَ فِتَن

فَرَج آمد، بِرَهیدیم زِ تَشویشِ جهان
بِپَرَد جانِ مُجَرَّد به گُلِستان مِنَن

ناقَتی نُخَّ هُنا فَهْوَ مُناخٌ حَسَنٌ
فیهِ ماءٌ وَسَخاءٌ وَرَخاءٌ وَعَطَن

یُرْزَقُونَ فَرَحینَ بخوریم آن میْ و نُقل
مَقْعَدِ صِدْقْ چو شُد مَنْزِلِ عُشّاق و سَکَن

دامَنِ سیب کَشانیم سویِ شَفْتالو
بِبَریم از گُلِ تَر، چند سُخَن سویِ سَمَن

چو مرا میْ بِدَهی، هیچ مَجو شَرطِ اَدَب
مَست را حَد نَزَنَد شَرع، مرا نیز مَزَن

اَدَب و‌ بی‌ادبی نیست به دستم، چه کُنم؟
چو شُتُر می‌کَشَدم مَست، شُتُربان به رَسَن

بُلبُل از عشقْ زِ گُل بوسه طَمَع کرد و بِگُفت
بِشِکَن شاخِ نَبات و دلِ ما را مَشِکَن

گفت گُل رازِ من اَنْدَر خورِ طِفْلان نَبُوَد
بَچه را اَبْجَد و هَوَّز بِهْ و حُطّی کَلَمَن

گفت گَر می نَدَهی بوسه، بِدِهْ بادهٔ عشق
گفت این هم نَدَهَم، باش حَزینْ جُفتِ حَزَن

گفت من نیز تو را بر دَف و بَربَط بِزَنَم
تَنَنَنْ تَنْ تَنَنَنْ تَنْ تَنَنَنْ تَن تَنَنَن

گفت شبْ طَشْت مَزَن که همه بیدار شوند
که مَگَر ماه گرفته ست، مَجو شور و فِتَن

طَشْت اگر من نَزَنَم، فِتْنه چو نُه ماهه شده‌ست
فِتْنه‌ها زایَد ناچارْ شبِ آبِسْتَن

بَرگ می‌لَرزَد بر شاخ و دِلَم می‌لَرزَد
لَرزهٔ بَرگ زِ باد و دِلَم از خوبِ خُتَن

تابِ رُخسارِ گُل و لاله خَبَر می‌دَهَدَم
که چراغی‌‌‌ست نَهانْ گشته دَرین زیرِ لَگَن

جَهْد کُن تا لَگَنِ جَهْل زِ دل بَرداری
تا که از مَشرقِ جانْ صُبح بَرآیَد روشَن

شَمسِ تبریز طُلوعی کُن از مَشرقِ روح
که چو خورشید تو جانیّ و جهان جُمله بَدَن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.