۲۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲

چشم عالم روشن از نور خداست
هر که این را دید نور چشم ماست

در دل آن کس که او گنجیده است
همچو او صاحبدلی دیگر کراست

حال ما داند درین دریا به ذوق
یار بحر وی که با ما آشناست

دُرد درد او اگر یابی بنوش
زانکه دُرد درد او ما را دواست

ذرهٔ خورشید این و آن همه
در نظر آئینه گیتی نماست

عاشق ار در عشق او کشته شود
حضرت معشوق او را خونبهاست

نعمت الله رند سرمستی خوشست
پادشاهست او نپنداری گداست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.