۲۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۸

بشنو معانئی که بیان ولایتست
دارم نشانئی که نشان ولایتست

آب حیات ماست به هر سو که می رود
سرچشمه اش ز بهرهٔ خوان ولایتست

ملک جهان چو باغ بهاری است تازه شد
حکمی به ما رسید که آن ولایتست

ایام غم گذشت دگر شاد و خرمیم
آمد امام وقت زمان ولایتست

بشنو به ذوق گفتهٔ مستانه گوش کن
کین قول عاشقان و زبان ولایتست

گنجینهٔ ولایت والی دل ولیست
جانم فدای اوست که جان ولایتست

از خوان نعمت الله ما نعمتی بخور
خوش نعمتی بود که ز خوان ولایتست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.