۲۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۷

دامن دلبر اگر آری به دست
نیک باشد ور نیاری آن به دست

ما خراباتی و رند و عاشقیم
چشم مستش توبهٔ ما را شکست

چشم ما بسته خیالش در نظر
نور دیده خوش به جا دارد نشست

شاهبازی رفته بود از دست ما
باز آمد شاهباز ما به دست

حق پرست کاملی دانی که کیست
آنکه او از خودپرستی باز رَست

عاقلان در نیست و هست افتاده اند
عشقبازان فارغند از نیست و هست

در خرابات مغان دیگر مجو
همچو سید نعمت الله رند و مست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.