هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر حالتی از سرمستی و از خود بیخودی در عشق است. شاعر از عشق به معشوق سخن میگوید که جان و دل را از او گرفته و او را چنان آشفته کرده که تفاوت بین هست و نیست را نمیداند. عشق جایگزین وجود شاعر شده و او را از خودی خود رهانیده و به خدا پیوند داده است. با وجود شکسته شدن دلش به دست عشق، شاعر خود را تندرست میداند و از شادی عاشقی که جان را فدا کرده و از غم عقل و دیگران رها شده، سخن میگوید. در پایان، شاعر تأکید میکند که مانند سید (احتمالاً اشاره به مولوی یا دیگر عرفا) عاشقی رند و مست ندیده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگانی مانند 'مست' و 'بادهپرست' ممکن است نیاز به توضیح بیشتری برای سنین پایینتر داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۲۱۸
عاشقانه به عشق او سرمست
جان و دل داده ایم ما از دست
آنچنان واله ایم و آشفته
که ندانیم نیست را از هست
تا که مائی ازین میان برخاست
عشقش آمد به جای ما بنشست
هرکه او از خودی خود ببرید
همچو ما با خدای خود پیوست
تندرستم به یُمن همت او
گرچه عشقش دل مرا بشکست
شادی عاشقی که جان درباخت
وز غم عقل و این و آن وارست
همچو سید ندیده ام دیگر
عاشق رند مست باده پرست
جان و دل داده ایم ما از دست
آنچنان واله ایم و آشفته
که ندانیم نیست را از هست
تا که مائی ازین میان برخاست
عشقش آمد به جای ما بنشست
هرکه او از خودی خود ببرید
همچو ما با خدای خود پیوست
تندرستم به یُمن همت او
گرچه عشقش دل مرا بشکست
شادی عاشقی که جان درباخت
وز غم عقل و این و آن وارست
همچو سید ندیده ام دیگر
عاشق رند مست باده پرست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.