هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از یک ترسا بچه (مسیحی) سرمست و زیبا روایت می‌کند که با ظاهر فریبنده و رفتار جذاب خود، دل و دین شاعر را به یغما برده است. شاعر با توصیف زیبایی‌های او و تأثیر عمیق عشقش، از کفر و ایمان سخن می‌گوید و در نهایت به میخانه و بزمی ملوکانه اشاره می‌کند که در آن، ترسا بچه به عنوان ساقی و رند حاضر است. سید (شاعر) نیز به عشق او برخاسته و در کوی مغان با او مستانه نشسته است.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مضامین عاشقانه‌ای است که با مفاهیم عمیق عرفانی و کفر و ایمان درآمیخته است. همچنین، اشاره به شراب و مستی و فضای میخانه ممکن است برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نباشد. درک کامل این شعر نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۲۲۳

از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست
بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست

کفر سر زلف او غارتگر ایمان است
قصد دل و دینم کرد ایمان مرا برده است

کفری و چه خوش کفری کفری که بُود ایمان
این کفر کسی در اوست کایمان به خدایش هست

ناقوس زنان می گفت آن دلبرک ترسا
پیوسته بود با ما یاری که به ما پیوست

بگشود نقاب از رخ بربود دل و دینم
زنّار سر زلفش جانم به میان در بست

در گوشهٔ میخانه بزمی است ملوکانه
ترسا بچهٔ ساقی رندیست خوش و سرمست

سید ز همه عالم بر خاست به عشق او
در کوی مغان با او مستانه و خوش بنشست
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.