۲۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۵

هر که باشد همچو سید حق پرست
حق توان گفتن چو از باطل برست

آن یکی در هر یکی خوش می نگر
در دو عالم آن یکی را می پرست

آفتاب و ماه می بینیم ما
گر چه ما را در نظر نور خوراست

جز وجود او وجودی هست نیست
غیر او نبود وجود هرچه هست

دست او باید بگیرد دامنش
خوش بود گر دامنش آید به دست

هرچه فعل او بود نیکو بود
نیک نبود نیک اگر گوئی بد است

تا توانی گرد مخموران مگرد
هر که گردد حاصلش درد سر است

عین ما بیند به عین ما چو ما
آنکه با ما خوش در این دریا نشست

نعمت الله رند سرمست خوش است
کی کند رندی چنین انکار مست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.