۲۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۱

بحر بی پایان ما را آبروئی دیگر است
چشمهٔ آب حیات ما ز جوئی دیگر است

رنگ و بوی این و آن نقش خیالی بیش نیست
یار رندی شو که او را رنگ و بوئی دیگر است

از می خمخانهٔ ما عالمی سرمست شد
نوش کن جامی که این می از سبوئی دیگر است

روی او بینم اگر آئینه بینم صدهزار
روی او در هر یکی گوئی که روئی دیگر است

عاقلان راگفتگوی و عاشقان را های و هو
گفتگو بگذار ما را های و هوئی دیگر است

پردهٔ دیده به آب چشم خود ما شسته ایم
پاک بازانیم و ما را شست و شوئی دیگر است

دیگران از طوع سید زلفها بربسته اند
نعمة الله راز خون عشق طوعی دیگر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.