۲۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۲

سر درین راه عشق دردسر است
بگذر از سر که کار معتبر است

سر موئی حجاب اگر باقی است
بتراشش چه جای ریش و سرست

سر بنه زیر پا و دستش گیر
گر تو را میل تاج یا کمر است

نفسی صحبتش غنیمت دان
زانکه عمر عزیز در گذر است

زاهدان دیگرند و ما دیگر
حالت ما و ذوق ما دگر است

عاشقی کو ز ما خبر دارد
از خود و کاینات بی خبر است

نظری کن ببین به دیدهٔ ما
نعمت الله چو نور در نظر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.