۲۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۰

نور روی او به او دیدن خوش است
گرد او چون دیده گردیدن خوش است

حال عشق از عقل می پرسی مپرس
ذوق عشق از عشق پرسیدن خوش است

کار بی کاریست کار عاشقی
این چنین خوش کار ورزیدن خوش است

گفتهٔ مستانهٔ ما خوش بود
رو تو خوش بشنو که بشنیدن خوش است

بگذر از نقش خیال غیر او
روی دل از غیر پیچیدن خوش است

نزد ما سرکه فروشی هیچ نیست
می به رند مست بخشیدن خوش است

خوش بود آئینهٔ گیتی نما
نعمة الله را در آن دیدن خوشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.