۲۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۹

هرکه او با ما در این دریا نشست
آبروئی یافت خوش با ما نشست

بر در میخانه مست افتاده ایم
هرکه آمد پیش ما اینجا نشست

از سر جان و جهان برخاست دل
بر در یکتای بی همتا نشست

در خرابات مغان مست و خراب
خوش بود با شاهد رعنا نشست

بزم رندان جنت المأوی بود
جاودان خواهیم در مأوا نشست

در سر هر کس که سودائی فتاد
کی تواند یک دمی از پا نشست

نعمت الله در همه عالم یکی است
بر سریر سلطنت تنها نشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.