۲۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۲

دل سرمست ما ز جان بگذشت
آن معانی ازین بیان بگذشت

در خرابات عشق می گردید
لامکان یافت از مکان بگذشت

دنیی و آخرت به هم بر زد
جان چه باشد که از جهان بگذشت

از وجود و عدم سخن نکند
هرکه از نام و از نشان بگذشت

میل جنت دگر نخواهد کرد
دل که بر کوی عاشقان بگذشت

نور رویش به چشم ما بنمود
دیده از بحر بیکران بگذشت

سید ما گذشت از عالم
بنده با حضرتش روان بگذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.