۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۵

عشق است که وارسته ز نقصان و کمالست
عشق است که آسوده ز هجران وصال است

اثبات مثالش نتوان کرد ولیکن
این نفی مثال تو یقین عین مثال است

گویند سوی الله خیال است و حقیقت
این نیز خیال است که گویند خیال است

از حال چه می جوئی و از قال چه پرسی
مستیم و خرابیم و ندانیم چه حال است

خورشید ز نقصان و کمال است منزه
ماه است که گاهی قمر و گاه هلال است

با ذات دم از حکم تجلی نتوان زد
این حکم تجلی به جلال است و جمال است

در خلوت سید نبود سید و بنده
در خاطر او غیر خدا هر چه محال است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.