هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از حافظ، عشق و شیفتگی به معشوق الهی را بیان میکند. شاعر از می و میخانه به عنوان نمادهایی از عشق و جذبههای روحانی یاد میکند و معشوق را به عنوان نور و آفتاب توصیف مینماید که همه چیز را روشن میسازد. او تأکید میکند که گنج حقیقی در دل ویران یافت میشود و درد عشق، خود درمان دردهاست. در پایان، شاعر از رند مستی سخن میگوید که جانان اوست.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاری است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد. همچنین، استفاده از نمادهای مانند می و میخانه ممکن است برای مخاطبان جوانتر بدون راهنمایی مناسب گمراهکننده باشد.
غزل شمارهٔ ۳۰۳
میر میخانهٔ ما سید سرمستان است
رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابی است که در دور قمر تابان است
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
تو مپندار که او از نظرم پنهان است
گر فروشند به صد جان نفسی صحبت او
بخر ای جان عزیزم که نگو ارزان است
گنج اگر می طلبی در دل ما می جویش
زانکه گنجینهٔ او کنج دل ویران است
دُردی درد به من ده که خوشی می نوشم
من دوا را چه کنم درد دلم درمان است
رند مستی به تو گر روی نماید روزی
نعمت الله طلب از وی که مرا جانان است
رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابی است که در دور قمر تابان است
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
تو مپندار که او از نظرم پنهان است
گر فروشند به صد جان نفسی صحبت او
بخر ای جان عزیزم که نگو ارزان است
گنج اگر می طلبی در دل ما می جویش
زانکه گنجینهٔ او کنج دل ویران است
دُردی درد به من ده که خوشی می نوشم
من دوا را چه کنم درد دلم درمان است
رند مستی به تو گر روی نماید روزی
نعمت الله طلب از وی که مرا جانان است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.