۲۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۳

یاری که ز ملک آشنائی است
داند که قماش ما کجائی است

زاهد بر مست اگر کند میل
آن میل به نزد ما هوائی است

سلطانی این جهان فانی
با همت عارفان گدائی است

عاشق ز بلا اگر گریزد
در مذهب عشق بی وفائی است

مائیم و نوای بی نوائی
ما را چو نوا ز بی نوائی است

گفتیم که غرق بحر عشقیم
این مائی ما ز خودنمائی است

مستیم و حریف نعمة الله
این نیز عنایت خدائی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.